از انقلاب مردمی در نپال تا انفعال اجتماعی در ایران
از انقلاب مردمی نپال تا انفعال مردم ایرانجنبشهای مردمی در تاریخ همواره نشان دادهاند که هیچ حکومتی حتی اگر خود را شکستناپذیر بداند نمیتواند در برابر خواست ملتها برای آزادی و عدالت دوام بیاورد. تجربهی نپال نمونهای زنده و الهامبخش است. در این کشور، سلطنت مطلقه دههها با تکیه بر سنت و قدرت سرکوب بر مردم فرمان راند، اما در نهایت فروپاشید. آنچه این فروپاشی را ممکن کرد، ترکیبی از اتحاد مردم، حضور احزاب و نیروهای سیاسی، فشار بینالمللی و بیطرفی ارتش بود. مردم نپال توانستند همهی خواستهها و نارضایتیهای پراکندهی خود را به یک مطالبهی روشن و واحد یعنی پایان سلطنت و استقرار دموکراسی پیوند بزنند. همین انسجام، مشروعیت نظام را در هم شکست و ارادهی تغییر را به نیرویی بازدارنده و شکستناپذیر تبدیل کرد.امروز ایران در وضعیتی مشابه، بلکه حتی شکنندهتر، قرار گرفته است. جمهوری اسلامی با تمام دستگاههای تبلیغاتی، نظامی و امنیتی خود، در ظاهر قدرتمند به نظر میرسد، اما در باطن با بحرانی عمیق از مشروعیت روبهروست. هر موج اعتراضی، چه در ۸۸ و چه در ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱، نشان داده که جامعه ایران دیگر این نظام را نمیپذیرد. اما پرسش اصلی این است: چرا این اعتراضات هنوز به تغییر بنیادین منجر نشده است؟ پاسخ در چند لایه نهفته است.نخست باید به ساختار حکومت ایران اشاره کرد. برخلاف سلطنت نپال که در نهایت شکاف درون حاکمیت آن را فلج کرد، جمهوری اسلامی یک ساختار ایدئولوژیک-امنیتی چندلایه ساخته است که در آن سپاه پاسداران، بسیج، وزارت اطلاعات و دیگر نهادها همگی با منافع اقتصادی و اعتقادی خود به بقای نظام گره خوردهاند. این انسجام سرکوب باعث شده حکومت بتواند هر موج اعتراضی را در کوتاهمدت مهار کند. با این حال، همین وابستگی تمامعیار به ابزار خشونت نقطهی ضعف بزرگی نیز هست؛ زیرا نشان میدهد نظام بدون زور هیچ پایگاه اجتماعی پایداری ندارد.از سوی دیگر، تجربه نپال ثابت کرد که وجود رهبری سیاسی و سازماندهی هدفمند میتواند جنبش مردمی را به سمت پیروزی سوق دهد. در آن کشور، احزاب سیاسی، اتحادیهها و حتی گروههای مسلح مائوئیست توانستند مردم را در چارچوبی واحد هدایت کنند. در ایران اما اعتراضات غالباً خودجوش و پراکنده بودهاند. حکومت با سرکوب گسترده مانع شکلگیری اپوزیسیون داخلی و رهبری سازمانیافته شده است. با وجود این، شعار «زن، زندگی، آزادی» در سال ۱۴۰۱ نشان داد که جامعه ایران توانایی خلق یک روایت مشترک و الهامبخش را دارد. این شعار نقطهی آغاز شکلگیری یک هویت ملی اعتراضی بود که میتواند به تدریج به خواستههای سیاسی روشنتر مانند پایان جمهوری اسلامی و استقرار دموکراسی پیوند بخورد.نکتهی تعیینکننده دیگر، نقش ارتش و نیروهای مسلح است. در نپال، ارتش در بزنگاه تاریخی تصمیم گرفت علیه مردم وارد جنگ تمامعیار نشود و این بیطرفی باعث شد پادشاهی از درون متلاشی شود. در ایران، سپاه و بسیج تاکنون ستون اصلی سرکوب بودهاند. اما این واقعیت نیز وجود دارد که هرچه فشار اجتماعی و اقتصادی بیشتر شود و شکاف درونی در حاکمیت افزایش یابد، بخشی از نیروهای امنیتی و نظامی دچار تردید خواهند شد. هیچ نیرویی نمیتواند برای همیشه بر روی مردمی بایستد که هر روز فقیرتر، خشمگینتر و بیاعتمادتر میشوند.عامل دیگری که در ایران برجستهتر از نپال است، فشار خارجی است. نپال تحت فشار هند و جامعه جهانی به سمت گذار حرکت کرد. در ایران نیز فشار خارجی هر روز بیشتر میشود. جمهوری اسلامی در منطقه با ضربات پیاپی، بهویژه از سوی اسرائیل، روبهروست. عملیاتها و حملات اسرائیل بارها ساختار اطلاعاتی و نظامی ایران را تحقیر کرده، از انفجار انبارهای موشکی تا ترور فرماندهان کلیدی. این شکستهای امنیتی بهوضوح نشان داده که رژیم حتی در آن حوزهای که خود را شکستناپذیر مینامید، آسیبپذیر است. هر ضربه خارجی اعتماد به نفس حکومت را تضعیف و ترس آن از شورش داخلی را تشدید میکند. چنین شرایطی بهترین فرصت برای جامعه است تا فشار خیابانی و اعتراضی خود را افزایش دهد.در نهایت، تفاوت اصلی میان نپال و ایران در هزینه و امید نهفته است. مردم نپال نیز کشته دادند و سرکوب شدند، اما امید به پیروزی و باور به امکان تغییر آنها را در میدان نگه داشت. در ایران اما حکومت تلاش کرده با بالا بردن هزینهها—از زندان و شکنجه تا اعدام—جامعه را به سکوت بکشاند. با این حال، واقعیت این است که سکوت و انفعال بهای سنگینتری دارد: ادامهی فقر، تبعیض، فساد و استبداد. زمانی که مردم باور کنند پیروزی ممکن است، ترس فرو میریزد و خیابان دوباره به میدان آزادی تبدیل میشود.سرنوشت نپال نشان داد هیچ سلطنتی ابدی نیست. سرنوشت ایران نیز نشان خواهد داد هیچ جمهوری استبدادی و ایدئولوژیکی نمیتواند جاودانه بماند. همهی نشانهها حکایت از فروپاشی قریبالوقوع دارند: شکافهای عمیق درون حکومت، بحران اقتصادی، بیاعتمادی اجتماعی، فشارهای خارجی و ضربات امنیتی. تنها چیزی که باقی مانده، ایستادگی مردم است. هر فریاد و هر اعتراض سنگی است بر دیوار پوسیدهی جمهوری اسلامی. این دیوار دیر یا زود فرو خواهد ریخت، و آن روز، پیروزی نه محصول قدرتهای خارجی بلکه دستاورد ارادهی ملت ایران خواهد بود.
شهرام پناهی
14 09 2025
The article offers a stark analysis of Irans regime, highlighting its vulnerabilities while emphasizing the resilience and determination of its people. Its a sobering yet hopeful perspective on the fight for change.
Thank you for your thoughtful comment.
Your words truly capture the essence of the article—recognizing both the fragility of oppressive systems and the enduring strength of the people who challenge them. It’s encouraging to see such reflections, and I deeply appreciate your engagement with the topic. Perspectives like yours help keep the conversation alive and meaningful.
از نظر دقیق و تأملبرانگیزتان سپاسگزارم.
بیان شما بهخوبی جوهرهی مقاله را بازتاب میدهد—شناخت آسیبپذیریهای نظامهای سرکوبگر و قدرت پایدار مردمی که در برابر آنها ایستادگی میکنند. دیدگاههایی از این دست دلگرمکنندهاند و از مشارکت شما در این بحث بسیار قدردانم. چنین نگاههایی به زنده و معنادار ماندن گفتوگو کمک میکنند.