
از روزی که خمیر نان به دستان پینهبستهی نانوایان ایران سپرده شد، بوی نان نه فقط بوی زندگی، بلکه بوی شرافت و کارگری بود.
اما حالا، نانوایان دیگر فقط خمیر نمیزنند؛ صدایشان را ورز میدهند، فریادشان را میپزند، و در تنور داغ ظلم، فریاد نان را به نانِ فریاد بدل کردهاند.
اعتراضات نانوایان، فقط اعتراض به گرانی آرد و نبود مواد اولیه نیست؛ این، صدای گرسنگی عدالت است. فریاد نانوایی که دیگر از جانش مایه میگذارد تا مردم را سیر نگه دارد، اما خودش سالهاست که سیرِ بیعدالتی و تبعیض است.
این فریاد، فریاد همان معلمیست که با حقوق ناچیزش، پای تخته از آزادی میگوید. فریاد آن کارگریست که در دل کارخانه، آهن را شکل میدهد، اما دستهایش را بیقدرت میبیند.
وقتی نانوایی میگوید: «دیگر توان ادامه ندارم»، انگار کارگری از پشت دستگاه فریاد میزند: «ما انسانیم، نه ابزار!» و پرستاری که در سکوت بیمارستان شب را صبح میکند، زمزمه میکند: «من حق دارم زندگی کنم، نه فقط زنده بمانم.»
اعتراض نانوایان، تکهای از پازل بزرگتریست. پازلی از درد مشترک. از راننده تاکسی تا دانشجو، از کشاورز تا بازنشسته، همه با زبان خود، اما با دردی واحد میگویند: این کشور، خانهی ماست، نه زندان ما.و حال، وقت آن رسیده که این صداها با هم جمع شوند. صدای آرد و قلم، چکش و گوشی پزشکی، پچپچِ کلاس و خشمِ خیابان.
نه فقط برای نان، بلکه برای نام
نه فقط برای بقا، بلکه برای آزادی
ما باید با هم باشیم
چون آزادی، اگر برای یکی نباشد، برای هیچکس نیست و ظلم، اگر بر نانوایی روا باشد، فردا نوبت همهما خواهد شد.
این بار، خمیر اعتراض باید ورز داده شود با دستهای همهی مردم. نانی بپزیم که مزهی آزادی بدهد. نانی که دیگر نیازی به صف و سهمیه و سکوت نداشته باشد.
با هم، نانوای ” آزادی ” خواهیم بود و نان ، طعم دیگری خواهد داشت.