آزادی‌های سطحی، غفلت از ریشه‌ها


در هفته‌ها و ماه‌های اخیر، تصاویری از خیابان‌های ایران منتشر می‌شود که در نگاه نخست نشانه‌ی نوعی «آزادی اجتماعی» است: زنان بی‌حجاب در اماکن عمومی، جوانانی که بدون ترس از گشت ارشاد قدم می‌زنند، و روابطی که دیگر به‌ظاهر از سایه‌ی کنترل حکومتی رها شده‌اند. برای بسیاری، این صحنه‌ها یادآور آرزویی است که دهه‌ها برایش جنگیده‌اند؛ اما اگر کمی عمیق‌تر نگاه کنیم، درمی‌یابیم این ظواهر چیزی فراتر از یک سراب سیاسی نیستند.در جامعه‌ای که هنوز تورم افسارگسیخته، فقر گسترده، فساد ساختاری و سرکوب سیاسی پابرجاست، برداشتن روسری از سر زنان یا حذف موقت گشت ارشاد، نشانه‌ی آزادی نیست ، بلکه نشانه‌ی هوشمندی یک حکومت در فریب افکار عمومی است. جمهوری اسلامی بارها نشان داده است که وقتی پایه‌های اقتصادی و سیاسی‌اش در بحران فرو می‌رود، برای مدتی کوتاه برخی قیود فرهنگی را شل می‌کند تا نارضایتی مردم را به سمت مسائل فرعی منحرف کند.سؤال اصلی امروز همین است: آیا با آزاد شدن حجاب، سفره مردم پر خواهد شد؟ آیا روابط آزاد باعث کاهش بیکاری، مهار تورم یا بازگشت اعتماد اجتماعی خواهد شد؟پاسخ روشن است: نه.زیرا آنچه مردم را به خیابان آورد، نه روسری بر سر زنان بود، نه روابط عاطفی و نه حتی گشت ارشاد؛ بلکه احساس عمیق تحقیر و بی‌عدالتی بود — حسی که از فقر، تبعیض، دروغ و فساد می‌جوشد و تا زمانی که ریشه‌های آن برچیده نشود، هیچ تغییری پایدار نیست.حکومت، با آزاد کردن ظاهری برخی نمادها، می‌کوشد وانمود کند که «اصلاح» در حال وقوع است؛ اما این تنها یک تاکتیک سیاسی است برای خرید زمان. همان ساختاری که امروز اجازه‌ی بی‌حجابی را می‌دهد، همچنان رسانه‌ها را سانسور می‌کند، فعالان مدنی را بازداشت می‌کند، اعتراضات کارگری را سرکوب می‌کند و جوانان تحصیل‌کرده را به فقر و مهاجرت می‌کشاند.آزادی اجتماعی زمانی معنا دارد که بر بستر عدالت اقتصادی و آزادی سیاسی بنا شود. بدون این دو ستون، آزادی‌های فرهنگی صرفاً نقاب جدیدی بر چهره‌ی همان نظام سرکوبگر قدیمی است.در واقع، جمهوری اسلامی با مهارت روانی خاصی، انرژی خشم مردم را به حوزه‌ای هدایت کرده که خطر ساختاری برایش ندارد. وقتی ذهن جوان ایرانی به جای اعتراض به فساد، گرانی و نابودی آینده، درگیر بحث‌های ظاهری درباره حجاب یا روابط می‌شود، حکومت به هدفش رسیده است: انحراف افکار عمومی از اصل ماجرا. این دقیقاً همان چیزی است که در نظریه‌های «کنترل اجتماعی نرم» از آن به عنوان تخلیه‌ی سیاسی بدون تغییر واقعی یاد می‌شود.اما خطر اصلی در این میان، فراموشی هدف جمعی است. بسیاری از جوانان امروز ممکن است تصور کنند که چون گشت ارشاد جمع شده و حجاب اجباری عملاً تضعیف شده، مبارزه به نتیجه رسیده است. در حالی که واقعیت برعکس است: این «آزادی‌های نمایشی» نشانه‌ی پیروزی مردم نیست ، بلکه نشانه‌ی ترس حکومت از فروپاشی و در عین حال زیرکی آن در مهار جامعه است.اگر جامعه ایران به این نقطه برسد که آزادی را در حد ظاهر ببیند و عدالت و کرامت را فراموش کند، آنگاه دقیقاً همان چیزی رخ داده که نظام می‌خواست: یک ملت خسته، سرگرم، و بی‌خطر.امروز بیش از هر زمان دیگر باید میان آزادی واقعی و آزادیِ کنترل‌شده تمایز قائل شد. آزادی واقعی یعنی مردم بتوانند بدون ترس از بازداشت حرف بزنند، رسانه‌ها مستقل باشند، انتخابات آزاد برگزار شود، دولت پاسخگوی فساد نظامی و مالی شود، و مردم از فقر و بیکاری نجات یابند. هر آنچه کمتر از این است، صرفاً دکور جدیدی برای همان دیکتاتوری قدیمی است.مردم ایران در سال‌های اخیر بهای سنگینی برای بیداری خود پرداخته‌اند؛ از جان‌باختگان خیزش‌های ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱ تا زندانیان سیاسی و مادران داغ‌دیده. اگر امروز جامعه در برابر چند امتیاز ظاهری ساکت شود، این خون‌ها دوباره پایمال خواهد شد.پس باید هوشیار بود: رهایی از گشت ارشاد آغاز راه است، نه پایان آن.آزادی واقعی زمانی محقق می‌شود که مردم، نه فقط در پوشش و روابط، بلکه در زندگی، اندیشه، اقتصاد و آینده خود آزاد باشند.

Similar Posts

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *